از یاد می روی

گویی هیچگاه نبوده ای.

چون مرگ یک پرنده

چون کنیسه ای متروک

از یاد می روی.

چون عشق رهگذر

چون گل به دست باد

چون گل میان برف

از یاد می روی.


محمود درویش



صدای قدم زدن روی زمین پر از خاک و ماسه ، توی سکوت عمیق نیمه شب .این صدا رو موقعی شنیدم که از ماشین پیاده شدم ، بین ماشین و در حیاط دو سه قدم راه رفتم ، قبل از باز کردن در حیاط ، این صدای قدم ها توی سرسرای ذهنم پیچید ، صدای لطیفی بود.

اندیشه ی مرگ یک زمانی خیلی ذهن من رو درگیر خودش کرده بود ، مخصوصا زمان خوندن فصل مرگ کتاب روان درمانی اگزیستانسیال ؛ الان هم گاهی اوقات ، هرچند نسبت به قبل کمتر شده.چیزی که در مرگ اطرافیان برای من فراموش نشدنی خواهد بود ، طرح خنده ی اون ها هست.خنده ی آدم ها ، تا مدت های زیادی در خاطر من باقی می مونه.صدای خندیدن شون ذهن من رو اسیر می کنه.و بعد از مرگ شون ، این خنده کجا خواهد رفت؟ کجا میشه دوباره پیداش کرد.؟ هیچ جا؟ فقط داخل گذشته ها و خاطرات؟ من میگم هر آدمی طرح خنده ی خودش رو داره ، نه فقط طرح لب ها و صدای خندیدنش ، که طرح گونه ها و چشم ها و صورت ش موقع خندیدن هم منحصر به فرده.میگی نه؟ موافقی یا نه؟ همین ، سخت میکنه فراموش کردن خنده ی آدما رو برام .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاشت ناخن آموزش فراگیر و فناوری همه گیر ★ ☀ همين نزديكى ☀ ★ شورای دانش آموزی دبیرستان پیام شهید شهر سورشجان Crasher_Hacker کال ... حیات وحش شرکت ثناسفرگشت کاشت مو | هزينه کاشت مو