دیروز و امروز ، عصرها خیلی کم و بی کیفیت خوابیدم! دیروز که رفتم جهاد دانشگاهی به خاطر کارگاه نحوه برخورد با کودکان آسیب دیده ، که خیلی هم کارگاه شلوغ و خوبی بود ، چند تا از همکلاسی ها هم بودن ، وسط کارگاه هم چای و کیک رو برداشتم و رفتم پایین و زیر نم نم بارون قدم زدم و چای داغ نوشیدم!بعدش هم رفتم دانشکده و یه نیم ساعتی خوندم ، هوا خیلی عالی بود.

امروز ظهر ، از بیمارستان اطفال ، قدم زدیم تا بیمارستان رضا ، هوا خیلی خوب بود ، قدم زدن زیر آسمون ابری نمناک ، خیلی چسبید ، عصر هم ساعتای ۴ رفتم دانشکده ، بارون داشت میبارید ، تا ساعتای ۶ خوندم و رفتم پایین و زیر بارون قدم زدم و یه عکس از روبروی دانشکده گرفتم  .چقدر دانشکده رو دوست دارم.مخصوصا توی این هوا  و توی این فصل و زیر بارون. بعد رفتم تریای دارو ، چقدر آب جمع شده بود روی زمین ، راه رفتن سخت بود.گلای داوودی زیر بارون خیلی قشنگ بودن! هوا یه جوری مث هوای شمال شده .مداوم ابری ، آبستن بارون ، بارون مداوم ، هوا معتدل .توی سالن مطالعه هم سه چهار تا لیوان چایی خوردم و کیک.چقد چسبید! احساس می کنم اعتیادم به چایی داره روز به روز بیشتر میشه!‌

عکس روبروی دانشکده رو استوری کردم.چند تا شعر خوب هم از توی چند تا چنل واسه بارون پیدا کردم.چقدر زیر بارون حس های مختلفی قر و قاطی میشه توی وجودم.شادی ، غم ، دلتنگی ، تنهایی ، قدرت ، ضعف .با خودم فکر کردم ، یه روز ، توی هفتادسالگی ، زیر بارون دارم قدم میزنم ، و یاد این روزا میفتم ، با این احساسات ، و یک عمر تمام با این احساسات توی ذهن و روحم زندگی کردم ، و هیچ وقت این ها رو کسی نتونه درک کنه ، و تنها همین احساسات عجیب و کشف ناشدنی ،  همراهیان من در زندگی خواهند بود و بس.


من بهارم تو زمین

من زمین ام تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

میون جنگلا تاقم میکنه.


احمد شاملو




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع مقالات رسمي سئو امینـ نویسـ Sally Kevin عشق فروش کولر گازی دومیلیونی کامل ترین سایت آهنگسازی و خوانندگی تبلیغات تورهای مسافرتی Leslie