امروز ، هوا خیلی سرد شده بود.البته سه چهار روزی هست که اینجا هوا ابری و سرده ، و من دارم کم کم وارد فاز ذهنی پاییز و زمستون خودم میشم ، ذهنم یه مقدار پر میشه از خیال و غم !البته خیلی خفیف و کمه! میشینم یه کم پشت پنجره و چایی و شعر و آهنگ و یه مقدار هم رمان و گاها درس.امروز بعد کلاس ، رفتم ارغوان ، کلی از بچه ها اومده بودن و جلسه ی خوبی بود.فردا هم مراسم شعرخوانی به مناسبت بزرگداشت سعدی داریم که مهمونای خوبی هم دعوت شدن به مراسم.
بعد جلسه ، با پویا قرار گذاشتیم که پیاده برگردیم.و یه دوست مهربان ، کتاب شب های سپید داستایوفسکی رو بهم امانت داد که فیلم شب های روشن ، اقتباسی بوده از اون.و تصمیم گرفتم که بعد از خوندن گرگ بیابان ، برم سراغ اون کتاب.هوا موقع برگشت خیلی سرد بود ، پویا اومد و قدم زدیم زیر باد و بارون.کلی حرف زدیم.موقع شام هم کلی صحبت کردیم.وقتی با پویا صحبت می کنم ، انگار با خودم صحبت می کنم.شفافیت و صداقت و مهربونی قطره های بارون رو داره ، و مثل یه برادر بزرگ تر بهش نگاه میکنم و روز به روز احترام و دوستیم بهش بیشتر میشه.
هوای بارون زده ، ذهن من رو می بره به یه فضای معطر و مرطوب ، پر از عطر گلای یاس هم آغوش با نرده های دیوار کنار باهنر.اونجایی که چهارسال قبل همین موقعا ، ساعتای ۱۰ شب ، موقع برگشتن از دانشکده و موقع عبور از پیاده رو می دیدمشون و عطرشون رو استشمام می کردم و حس لطیف و فوق العاده بکری برام تداعی می کرد.از زمان نوجوونی ، میگفتن بارون ماه نیسان رو جمع کنین و بنوشین! ماه نیسان میشه همین آخرای فروردین و اردی بهشت مثل اینکه.میگفتن نوشیدن بارون ماه نیسان برخلاف بارون بقیه ایام که جنون میاره ، مفیده فی الواقع! مخصوصا اگه اوراد و اذکار مخصوص خونده بشه بهش!
جهان
از آغاز تا پایان
شعری ست محزون؛
کسی در خواهد زد
و خواهد آمد
که چشمان تو را خواهد داشت
و همان حرف تو را خواهد زد
ولی من او را نخواهم شناخت
اگر کسی مرا خواست
بگویید
رفته باران ها را تماشا کند
و اگر اصرار کرد ، بگویید
برای دیدن توفان ها رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد ، بگویید
رفته است تا دیگر باز نگردد.
مرحوم بیژن جلالی
این آهنگ رو از یانی خیلی دوست دارم.مخصوصا موقع قدم زدن زیر آسمون شب ، و مخصوصاتر اگه هوا ابری باشه و نم نم بارون بباره.
درباره این سایت