امروز عصر ، بعد از مدت های مدید ، رفتم سالن مطالعه ی دانشکده.بهار دانشکده رو خیلی دوست دارم.پنجمین سالی هست که بهارش رو تجربه می کنم ، بهاری پر از گلای رنگارنگ و درختای پر از شکوفه و آسمون ابری و بارون های بی خبرش رو.
یه مقدار اول درس خوندم ، بعد طبق تصمیمی که از قبل داشتم ، رفتم پارک ملت ، علی هم اومد! هوا ابری و گرفته بود.همین طور که داشتیم قدم می زدیم ، نم نم بارون هم شروع شد.رفتیم تا انتهای پارک و لاله های هلندی قشنگی که کاشته بودن رو دیدیم.آهنگ بی کلام جان مریم هم توی اون محوطه پخش میشد که توی این شهر عجیب به نظر میرسید!:)))
مردم همه داشتن با لاله ها عکس میگرفتن.خیلی قشنگ بودن این لاله ها ، ما هم چندتایی عکس گرفتیم !موقعی که داشتیم از داخل پارک برمیگشتیم بارون شدیدتر شد و تبدیل به رگبار شد!خیس خیس شدیم و هیچ جا رو نمی دیدیم!انگاری موش آب کشیده شده بودیم!! به هر زحمتی بود خودمون رو رسوندیم زیرگذر پارک به سمت دانشگاه ، و یه چند دقیقه ای وایسادیم! دو تا سمبوسه گرفتیم و داغ داغ خوردیم! خیلی چسبید!بعد هم رفتیم کلبه ی کافه ی روبروی دانشکده ، دو تا چای نبات دبش تزریق کردیم داخل رگامون.خیلی صفا داد ، چای نبات زیر بارون!!
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی؟
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس.
آرش مهدی پور
درباره این سایت