امروز رفتم و یادداشت های اسفند و فروردین سه سال قبل رو خوندم.عید جالبی بود سال ۹۵ ، و نمیدونم چرا اون قدر تونستم خوب بگذرونمش.

شب آخر سال ۹۴ یه مطلب نوشته بودم درباره ی کارایی که توی اون سال کرده بودم ، البته بیشتر شامل کتابایی بود که خونده بودم.تصمیم گرفتم واسه ی امسال هم بنویسم یه مطلبی

سال نود و هفت خیلی خوب و جالب شروع شد ، سال تحویل رو امامزاده حسین ابن موسی الکاظم طبس بودیم ، بعد رفتیم کرمان و بم و بندرعباس و قشم و یزد و دوباره طبس و برگشتیم خونه.مسافرت خیلی خوبی بود و باعث شد کلی انرژی بگیرم واسه سال جدید.بعد از عید رفتیم بخش جنرال ، با استادای مهربون و فوق العاده ش.بعد بخش قلب و بعد هم بخش سخت داخلی.هنوز سختی داخلی و اثرات ش بر روحم رو احساس می کنم! بخش سنگینی بود ، بعد از اون بخش دیگه هیچ چیز برام مهم نبود ، فهمیدم که خیلی چیزا میتونه سخت باشه و بگذره و تموم بشه و بره پی کارش! سختی خود این بخش به کنار ، همراهی ماه رمضون  باهاش ، سوختن گوشیم توی ماه دومش و حدود نه هفته خونه نیومدن رو هم بهش اضافه کنین.خداروشکر که رد شد فقط

بعدش دو هفته اومدم  خونه و بیشترش رو به کتاب خوندن گذروندم.

بعد هم بخش رادیو و عفونی.بخشای خوبی بودن و زیاد سخت نبودن در مجموع  ، یه روز جمعه ای ش رو با محمدصادق رفتیم نیشابور که خیلی خوش گذشت ، چند بار دیگه هم بیرون رفتیم! بخش جراحی هم بود ، که هفته اخرش یه سفر دو روزه رفتم گناباد واسه دومادی صادق و رفتم خونه رضا!‌خوش گذشت واقعا .بعدش هم امتحان سخت و افتضاح جراحی رو دادم .بعدش رفتیم بخش اورولوژی و ارتوپدی ، آموزش خوبی داشتن و پروفشنالیسم هم در حد عالی! کلا هفته های قبل امتحان رو میومدم خونه ، برخلاف خیلی از بچه ها که مشهد می موندن که درس بخونن!‌ خونه هم یه مقدار درس میخوندم و بیرونم میرفتم و خوش میگذروندم به نحوی! همه ی امتحانا رو هم پاس شدم خدا روشکر!!

اسفند هم که بخش اطفال رفتیم ، فوق العاده بود ، هم این که زیاد لازم نبود درس بخونم چون امتحانش بعد عید بود ، هم این که با بچه ها سر و کله میزدیم ، هم این که هواااا عالی بوداسفند خیلی سریع گذشت ، مثل برق و باد

اتفاقای خوبی افتاد امسال ، یکی ش این بود که خیلی آرامش بیشتری داشتم در مجموع ، استرس و اضطرابم خیلی کم شد  چه نسبت به مسایل درسی و چه نسبت به خیلی چیزای دیگه ، علی رغم این که دیگه آدم مثبت اندیش مطلقی نیستم ، اما یاد گرفتم بیشتر از لحظاتم لذت ببرم، حتی از لحظاتی که تلف می کردم! یاد گرفتم از موسیقی ، از تنهایی ، از شادی و از غم ، از بدبختی و استرس هم لذت ببرم !‌یاد گرفتم بیشتر از قبل تنهایی بیرون برم.جلسات نسبتا خوبی رو برم در موضوع ادبیات و .اتاق خیلی مرتبی ساختیم با علیرضا ، واقعا آرامش بخش بود این اتاق مون ، و چند تا گلدون آوردیم واسه اتاقمون .خیلی مسایل اهمیت شون رو برام از دست دادن و همین باعث شد که بتونم خودم رو آروم آروم قوی تر احساس کنم از نظر روانی لااقل  ، یه مقدار ورزش کردن رو شروع کردم ، کتاب ها و فیلم های خیلی خوبی دیدم ، دوستای خوبی پیدا کردم ، کمتر عصبانی شدم  و همیشه سعی کردم که بیشتر به خودم مسلط باشم هم در موقع عصبانی شدن و هم موقع صحبت کردن ، از کسی کینه ای به دل نگرفتم و سعی کردم دلی رو نشم ، هرچند که نمیدونم موفق بودم یا نه! در مجموع سالی بود که دوست داشتم همین طوری ادامه داشته باشه ، اما امروز موقعی که میرفتم مسجد ، چشمم به ابرای فشرده ی مملو از بارون افتاد ، و به غروب ، و به ماه شب چهارده که تازه طلوع کرده بود ، و دلم یه طوری شد ، و با خودم گفتم که تا کی میخوام خودم رو اسیر تقویم و این مقررات خشک و خودساخته کنم؟ سال نود و هفت شاید از نظر تقویم تموم شده باشه ، اما چیزی که مهمه این هست که روزها و شب ها در جریانه ، و من خودم هستم با همون ویژگی هایی که توی این سال کسب کردم و تقویت شون کردم ، و میتونم سال نود و هشت رو هم تا حدی که در توانم هست ، خوب پیش ببرم و ازش استفاده کنم.امسال ، تونستم شفاف تر فکر کنم و شفاف تر عمل کنم ، و حتی اگر اشتباهی  هم مرتکب شدم ، سعی کردم با آغوش باز پذیراش باشم و تبعات ش رو قبول کنم و بهش به چشم یک امر عادی نگاه کنم و نه یه خبط غیر قابل جبران.


نوروز پیشاپیش مبارک

امیدوارم سال خوبی برای خودتون بسازین 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آوین صنعت Mohammad Javad Aghaghadiri مجله طب فیزیکی kishtravelnet.parsablog.com سئولند imenparto.rozblog.com کارواشتغال دانلود پروژه و تحقیق اهنگ فیلم سریال عکس کلیپ وبلاگ لیلیان